تمسح . [ ت ِ س َ ] (ع اِ) تمساح ، و بنظر می آیدکه مقصور آن است . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). ج ، تماسح . (از اقرب الموارد). || (ص ) نیک دروغگوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کذاب ، و گویند دروغگویی که خبر او را تصدیق ندارند و از هر جهت که باشد دروغ گوید. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || ستنبه ٔ پلیدخوی خلاف آشکارکننده . (منتهی الارب ). زشت پلیدخوی خلاف آشکارکننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پوشنده ٔ امری را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.