تمرغ . [ ت َ م َرْ رُ ] (ع مص ) در خاک غلتیدن . (تاج المصادر بیهقی ). در خاک گردیدن . (زوزنی ). غلطیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلتیدن چارپا در خاک . (از اقرب الموارد) : السقنقور یعض الانسان و یطلب الماء فان وجده دخل فیه و ان لم یجده بال وتمرغ فی بوله . (المرشد تمیمی ، از ابن البیطار). || پیچیدن بر خود از درد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دور شدن از بدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || انداختن لعاب از دهان . || تمرغ الحیوان ؛ تا دیر چرانیدن شتران را در مرغزار. || دودله شدن در کار. یقال : تمرغ فی الامر؛ ای تردد. || درنگ کردن . و قولهم تمرغ علی فلان ؛ یعنی ، درنگ کردن فلان . || روغن مالیدن خود را و رخشان و لغزان نمودن اندام را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.