تمرس .[ ت َ م َرْ رُ ] (ع مص ) سوده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : تمرس بالشی ٔ؛ ای احتک به ، سوده گردید به آن چیز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). خویشتن به چیزی بخاریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بازی کردن به چیزی : تمرس بدینه ؛ تلعب به و عبث به کمایعبث البعیر و بالشجرة یتحکک بها. (از اقرب الموارد). || ممارست کردن به چیزی . (از اقرب الموارد): تمرست بالاَّفات . (متنبی از اقرب الموارد). || زدن به چیزی . || متعرض کسی شدن به شر. || آلودن خود را به بوی خوش . || گاهگاه خوردن شتر درخت را. || تیز کردن گاو نر شاخها را با درخت . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.