تلیمان . [ ت َ ] (اِخ ) پهلوانی است ایرانی . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). پهلوان ایرانی در لشکر فریدون . (ناظم الاطباء). شاهزاده ٔ ایرانی به زمان فریدون . رجوع به فهرست ولف و حاشیه ٔ برهان چ معین شود :
چو شاه تلیمان و سرو یمن
به پیش سپاه اندرون رای زن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.