تلقیف . [ ت َ ] (ع مص ) فروبردن طعام از گلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بلعیدن طعام . (از اقرب الموارد). || فروخورانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به دو دست سپردن اسب زمین را در برجستن یانیک برداشتن وی دو دست در آن ، گویا دراز می کشد دست را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد شود. || دستها بر سینه زدن شتر در سیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.