تلفیق .[ ت َ ] (ع مص ) دو درز و یا دو سخن را بهم آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فراهم آوردن و ترتیب دادن . (آنندراج ). || سخن دیگران را ضمن سخن خود آوردن : از اشعار متقدمان بطریق استعارت تلفیقی نرفت . (گلستان ). || بربافتن و بیاراستن حدیث را. (از ناظم الاطباء). دروغ و باطل گفتن ومطابق کردن . (آنندراج ). بیاراستن حدیث را و تمویه آن به باطل . (از اقرب الموارد). || طلب کردن امری را و دست نیافتن بدان . (از اقرب الموارد). || علمی که در آن از توفیق بین حدیثها که بظاهر با هم متنافی هستند بحث شود. (از کشف الظنون ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.