تقاوی . [ ت َ ] (ع مص ) افزون شدن شریکان . || شب گذاشتن با گرسنگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قوت دادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (اِ) دانه که برای زرع ذخیره کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (ازاقرب الموارد). || به اصطلاح عمال ، زری که به مزارعان نادار دهند برای درستی کار زراعت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زری که پیشکی به کشاورز دهند برای خریداری بزر و جز آن . (ناظم الاطباء) :
زر داد و تخم و گاو و تقاوی به هر زمین
وآورد پیشه ورز و دهاقین ز هر کنار.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.