تفقؤ. [ ت َ ف َق ْ ق ُءْ ] (ع مص ) کور گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برکندن و شکسته شدن چشم و آبله و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مطاوع تفقئة است . (از اقرب الموارد). رجوع به تفقئة شود. || شکافته شدن . (زوزنی ). برکنده وشکافته شدن ابر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکافته شدن لفائف گیاه بُهمی ̍ از میوه ٔ آن . (از اقرب الموارد). و یقال : تفقأت البهمی اذا تشققت لفائفها عن ثمرها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پر شدن اندام کسی از پیه چنانکه پوست او شکافته گردد. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.