تغمیض . [ ت َ ] (ع مص ) سخن را مشکل گردانیدن . (زوزنی ). دور و باریک معنی کردن سخن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مبهم کردن سخن را. (از اقرب الموارد). || در معامله سهل گرفتن . (زوزنی ). آسان داشتن از کسی بیع و شرا را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || غمض لی فیما بعتنی ؛ یعنی گویا اراده میکنی که مبیعه ای را قیمت کم کند. (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چشم فروخوابانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چشم فروخوابانیدن از بدی . (از اقرب الموارد). || چشم فروخوابانیده حمله کردن شتر رانده شده از آبخور بر راننده و بازرسیدن آن بر آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پلکهای چشم را بر هم گذاشتن . (از اقرب الموارد). || حقیقت کاری را دانسته درگذشتن در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چشم واکردن . (زوزنی ): ما اکتحلت تغمیضاً؛ یعنی نخوابیدم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.