تعوید. [ ت َع ْ ] (ع مص ) خوی فا کردن کسی را و یاد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). خو فا کردن کسی را. (زوزنی ). عادت کنانیدن به چیزی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از دهار). || طعام عُوادَه خوردن . || کلانسال گردیدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اغوا کردن و خو دادن مردم را به ستم کردن بر کسی . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.