تعجس . [ ت َ ع َج ْ ج ُ ](ع مص ) از پی چیزی فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). درپی کاری شدن و پیروی نمودن کسی را بر کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیجویی و تعقیب کار کسی . (از اقرب الموارد). || پی هم باریدن باران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بند کردن و بازداشتن و یعدی بالباء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازداشتن و بتأخیر انداختن قوم را. (از اقرب الموارد). || در آخر شب برآمدن و رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در ساعتی ازشب یا به هنگام سحر بیرون رفتن . (از اقرب الموارد). || درنگ نمودن و بازایستادن . || سرزنش نمودن کسی را. || تکبر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سپس انداختن کاری را و یقال : تعجسه ُ عرق سوء؛ ای قصر به عن المکارم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.