تشوف . [ ت َ ش َوْ وُ ] (ع مص ) خویشتن را آراستن . (تاج المصادر بیهقی ). خود را آراستن دختر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تزین . (اقرب الموارد). || برآمدن بر چیزی تا بنگرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چشم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). انتظار خبری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سر بیفراشتن از برای نگریستن . (زوزنی ). سر دروا نگریستن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : النساء یتشوفن من السطوح ؛ ای ینظرن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.