ترکح . [ ت َ رَک ْ ک ُ ] (ع مص ) فراخ شدن و فراخ نشستن در مجلس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دست در کاری کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درنگ نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تصرف کردن در کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اخطار خطیرو اغنام کثیر... بحیطه ٔ ترکح درآمده اکراد... مطیع امر گردون مطاع گشتند. (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 334).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.