ترسیم . [ ت َ ] (ع مص ) جامه بخط کردن . (از تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). جامه را مخطط کردن . (آنندراج ). مبالغه ٔ رَسْم . (زوزنی ). || نشانه کردن و نیک نوشتن . (آنندراج ). نشان گذاشتن و نقش کردن . (فرهنگ نظام ). || گماشتن ناقه را چنانکه بر زمین اثری بگذارد. (از اقرب الموارد). || گماشتن ترسیم را، لغت مغربی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || خطوط خفیه کشیدن . (از متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.