ترأی . [ ت َ رَءْ ئی ] (ع مص ) دیدن در آینه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). || پیش آمدن کسی تا دیده شود. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). پیش آمدن کسی را تا ببیند او را. || مایل شدن به رأی کسی : هو یترأی برأی فلان . (اقرب الموارد). مایل شدن به رأی کسی و اقتدا کردن به آن . (المنجد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.