تدمری . [ ت َ م ُ ری ی ] (ع ص ) مرد ناکس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لئیم . (المنجد) (اقرب الموارد). || یربوع تدمری ؛ کلاکموش خرد و کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || ما بالدّار تدمری ، و یضم ؛ نیست در خانه کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). و گویند مر زن حسناء را: مارأیت تدمریاً احسن منها؛یعنی ندیدم کسی را نیکوتر از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سگ تدمری ؛ از سگها، سگی که نه سلوقی (شکاری ) باشد و نه کدری . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.