تخلیص . [ ت َ ] (ع مص ) ویژه کردن . (زوزنی ) (دهار). ویژه و بی آمیغ کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تصفیه و جدا کردن چیزی از غیر آن . (اقرب الموارد) (المنجد). || برهانیدن . (زوزنی ) (دهار). رهانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاک کردن و رهانیدن . (آنندراج ). نجات دادن . (اقرب الموارد) (المنجد) : که اگر حسودان بغرض گویند شتر است و گرفتار آیم کرا غم تخلیص من باشد و تفتیش حال من کند. (گلستان ). || گداخته ٔ زر و جز آن دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اعطای خِلاص و آن مانند چیزی است . (اقرب الموارد) (المنجد). ودر حدیث شریح است که : انه قضی فی قوس کسرها رجل بالخلاص ؛ ای بمثلها؛ یعنی شریح در قضاوت حکم به مثل کرد.(از اقرب الموارد). || خلاصه گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرفتن خلاصه . (اقرب الموارد) (المنجد) : و زر از آنجا استخراج کرده به دارالضرب فرستاد. بعد از سَبْک و تخلیص مقدار هزار دینار حاصل شد. (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.