تخت پایه . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) پایه ٔ تخت . زیر تخت :
همه در زیر تخت پایه ٔ شاه
صف کشیدند چون ستاره و ماه .
پایه بر پایه ، بردوید به بام
رفت تا تخت پایه ٔ بهرام .
گفتمش همسر تو سایه ٔ تست
تاج من خاک تخت پایه ٔ تست .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخت پایه . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) پایه ٔ تخت . زیر تخت :
همه در زیر تخت پایه ٔ شاه
صف کشیدند چون ستاره و ماه .