تحمیم . [ ت َ ] (ع مص ) تحمیم ماء؛ گرم کردن آب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || سیاه کردن روی کسی به انگشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سیاه کردن روی کسی به زغال . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || برآوردن زمین نباتهای سبز مایل بسیاهی . || تحمیم فَرْخ ؛ پر برآوردن جوجه . || متعه دادن زن مطلقه را. || تحمیم غلام ؛ برآمدن ریش او. || برآمدن موی سر بعد از ستردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.