تحمیج . [ ت َ ] (ع مص ) چشم در گو افتیدن . (تاج المصادر بیهقی ). فروشدن چشم به مغاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به گودی فروشدن چشم . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). به گوی فرورفتن چشم . (آنندراج ). || تیز نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (قطر المحیط). تیز نگریستن به کسی چنانکه گویی مبهوت است . (اقرب الموارد). || در چیزی خرد نگریستن . || تغییر چهره از خشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). تغییر چهره از خشم و جز آن . (اقرب الموارد). || چشم را گشاده پیوسته نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازقطر المحیط). چشم را گشاده نگریستن . (اقرب الموارد). || گردانیدن حدقه ٔ چشم از بیم و وعید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)(قطر المحیط). || لاغری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لاغر شدن مرد. (قطر المحیط).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.