تحلق . [ ت َ ح َل ْ ل ُ ] (ع مص ) حلقه بنشستن مردمان . (تاج المصادر بیهقی ). حلقه حلقه شدن مردمان . (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || هاله نمودن ماه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هاله گرفتن اطراف ماه . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.