تحامل . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) تحامل در امر و به امر؛ بخود گرفتن کار را بمشقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : عوام از تحامل فضول در ابواب تعامل دست بداشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 439). || تحامل برکسی ؛ چسبیدن در خصومت و آنچه بدان ماند. (زوزنی ). کار فرمودن کسی را فوق طاقت وی و ستم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ستم و جور و بیعدالتی کردن بر کسی و واداشتن او را به کاری که توانائی آنرا نداشته باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بار کردن بر کسی آنچه توانایی او را ندارد. (شرح قاموس ). || تحامل زمان از کسی ؛ اعراض کردن زمان از وی و ربودن مال وی . (اقرب الموارد). || تحامل به کسی ؛ روی آوردن به وی به دولتی . || گران رفتن شیخ در رفتار خود. || چیزی را بمشقت بر نفس خود تحمیل کردن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بخود گرفتن بار را به اجرت : انطلق احدنا الی السوق فتحامل . (از اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) مشقت . سختی :
قَدّم چون تیر بود و چفته کمان کرد
تیر مرا، تیر و دی برنج و تحامل .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.