تجصیص . [ ت َ ] (ع مص ) به گچ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). به گچ کردن بناء. (زوزنی ). به گچ اندودن بناء را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از قطر المحیط). || پر کردن آوند را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || ظاهر شدن آنچه اول از درخت ظاهر می شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): جصص الشجر؛ بدا اول مایخرج . (قطر المحیط). جصص العنقود؛ هم بالخروج . (اقرب الموارد). || حمله آوردن بر دشمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || چشم باز کردن سگ بچه ٔ نوزاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.