تجرجم . [ ت َ ج َ ج ُ ] (ع مص ) افتادن مرد. (اقرب الموارد). افتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بچاه فروافتادن چیزی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بچاه فرورفتن . || شکسته و ویران گردیدن . به آخر رسیدن شب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درآمدن وحشی درجای باش خود و فراهم گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بسیار نوشیدن و خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.