تبلیغ. [ ت َ ] (ع مص ) رسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)(ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رسانیدن و واصل کردن . (فرهنگ نظام ). || دست به عنان اسب کشیدن سوار تا در سرعت بیفزاید. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دست بعنان دراز کردن تا تیز رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسانیدن پیغام و جز آن . (ناظم الاطباء). رسانیدن عقاید دینی یا غیر آنها با وسایل ممکنه : علمای فرنگ در آسیا تبلیغ نصرانیت میکنند. فلان برای وزیر شدن خودش مشغول تبلیغ است . ج ، تبلیغها، تبلیغات . (فرهنگ نظام ). || نوعی از انواع مبالغه باشد. رجوع به مبالغه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.