تبلیح . [ ت َ] (ع مص ) بماندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). عاجز و درمانده شدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درمانده و مانده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مانده شدن . (آنندراج ): استنفرتهم فبلحوا علی ؛ ای اَبوا کأنهم اعیوا عن الخروج معه و اعانته و طلبت ُ منه ُ حقی فبلح ؛ اَی عجز عن الاداء. (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.