تبرتخماق . [ ت َ ب َ ت ُ ] (اِ مرکب ) (از: تبر + تخماق ) آلتی برای شکستن و کوبیدن :
شکرپنیر کلامم کزو چکیده نبات
ز من نگیرد بقال هم به نرخ سماق
وگر بفرض کشم در طویله شیهه ٔ نظم
خورم ز مهتر اسبان دوصد تبرتخماق .
رجوع به تبر و تخماق شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبرتخماق . [ ت َ ب َ ت ُ ] (اِ مرکب ) (از: تبر + تخماق ) آلتی برای شکستن و کوبیدن :
شکرپنیر کلامم کزو چکیده نبات
ز من نگیرد بقال هم به نرخ سماق
وگر بفرض کشم در طویله شیهه ٔ نظم
خورم ز مهتر اسبان دوصد تبرتخماق .