تبخاله زدن . [ ت َ ل َ / ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) تبخاله افتادن . تبخاله برآوردن . تبخاله دمیدن :
تبخاله زد لبم ز می خضر گوئیا
این آب را به وام ز آتش گرفته است .
رجوع به تبخال و تبخاله و تبخاله افتادن و تبخاله دمیدن و سایر ترکیبات آن شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبخاله زدن . [ ت َ ل َ / ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) تبخاله افتادن . تبخاله برآوردن . تبخاله دمیدن :
تبخاله زد لبم ز می خضر گوئیا
این آب را به وام ز آتش گرفته است .