تبادح . [ ت َ دُ ] (ع مص ) ببازیچه بسوی یکدیگر انداختن گل و گوی و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انداختن چیز نرمی بیکدیگر. (از اقرب الموارد): و کان الصحابة یتمازحون حتی یتبادحون بالبطیخ فاذا حزبهم امرٌ کانوا هم الرجال اصحاب الامر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.