تأکل . [ ت َ ءَک ْ ک ُ ] (ع مص ) خورده شدن دندان و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). فروریختن دندان . (ازاقرب الموارد). || خشم گرفتن و برانگیخته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || درخشیدن شمشیر از تیزی . (تاج المصادر بیهقی ).سخت درخشیدن سرمه و شمشیر و برق و سیم و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تأکل سرمه ، صَبِر، نقره و شمشیر؛ درخشیدن آنها از حدت و تأکل برق ؛سخت درخشیدن آن . (از قطر المحیط). || یکدیگر را خوردن . (از قطر المحیط). تأکل عضو؛ ایتکال آن . خوردن بعض آن مر بعضی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خورده شدن . (زوزنی ) (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.