بی گناهی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بی تقصیری و بی جرمی . (از ناظم الاطباء) :
ازین بی گناهیش نخجیروار
گرفتند شیون به هر کوهسار.
|| برائت . (یادداشت مؤلف ) :
جائی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی ّ بی گناهی ؟
|| عصمت . (یادداشت مؤلف ) :
کنون در پیش شهری و سپاهی
ز من بنمود خواهد بی گناهی .