بی گزندی . [ گ َ زَ ] (حامص مرکب ) صفت بی گزند. سلامت . سلام . تندرستی .صحت . (یادداشت مؤلف ). ایمنی . بی زیانی :
به ایران از آن سودمندی بود
خردمند را بی گزندی بود.
مرا ز آتشی سودمندی بود
خرد بیگمان بی گزندی بود.
و رجوع به بی گزند شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی گزندی . [ گ َ زَ ] (حامص مرکب ) صفت بی گزند. سلامت . سلام . تندرستی .صحت . (یادداشت مؤلف ). ایمنی . بی زیانی :
به ایران از آن سودمندی بود
خردمند را بی گزندی بود.