بیگند. [ ب َ گ َ ](اِخ ) بیکند. بیگن . رجوع به بیکند شود :
کنون نام کندژ به بیگند گشت
زمانه پر از بند و اورند گشت .
به بیگند شد رزمگاهی گزید
که چرخ روان روی هامون ندید.
طلایه بیامد که آمد سپاه
به بیگند سازد همی رزمگاه .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیگند. [ ب َ گ َ ](اِخ ) بیکند. بیگن . رجوع به بیکند شود :
کنون نام کندژ به بیگند گشت
زمانه پر از بند و اورند گشت .