بیمارگون . (ص مرکب ) بیمارسان . بیمارگونه . بیمارون . به رنگ بیمار. (آنندراج ).کسی که بواسطه ٔ ناخوشی رنگش برگشته باشد. (ناظم الاطباء). همانند بیماران در زردی رخسار و لاغری اندام .
- بیمارگون شدن ؛ همانند بیماران گشتن در زردی و لاغری اندام :
چو بیمارگون شد ز غم چشم نرگس
مر او را همی لاله تیمار دارد.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.