بیست . (فعل امر) مخفف بایست . برپا شو. || درنگ کن . توقف کن . (از برهان ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) :
این بگفتندو قضا می گفت بیست
پیش پایت دام ناپیدا بسیست .
عذر آوردند کای مادر تو بیست
این گناه از ما ز تو تقصیر نیست .
بسته هر جوینده را که راه نیست
بر خیالش پیش می آید که بیست .
رجوع به بیستادن شود.