بیداغ . (ص مرکب ) بی سوختگی . بی اثر آلت داغ کردن . بی عیب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
همه جمع آمده درین باغند
شمع بیدود و نقش بیداغند.
|| بی لکه . || بی نشان .(ناظم الاطباء). بی اثر :
نیابی در جهان بیداغ پایم
نه فرسنگی و نه فرسنگساری .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیداغ . (ص مرکب ) بی سوختگی . بی اثر آلت داغ کردن . بی عیب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
همه جمع آمده درین باغند
شمع بیدود و نقش بیداغند.