بچه کردن . [ ب َ چ َ / چ ِ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بچه آوردن . زادن . زاییدن . بار نهادن . زهیدن . پس انداختن . || جوجه برآوردن ، چنانکه در پرندگان : آن را در باغ بگذاشتند و خایه و بچه کردند. (تاریخ بیهقی ). هرگاه غوک بچه کردی مار بخوردی . (کلیله و دمنه ). || کپک زدن . مایه کردن : آب لیمو بچه کرده است یا آب غوره بچه کرده است یا شراب بچه کرده است ؛ کپک زده و کفک برآورده و مایه کرده است . || پرپر شدن . ورقه ورقه شدن : طلق و پر در لای کتاب بچه می کند؛ یعنی پری خرد از ریشه ٔ پری بزرگ پدید می آید یا طلق ورقه می شود. (یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.