بوش کردن . [ ب َ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سعی کردن . کوشیدن . جهد کردن . جد کردن در کار. (یادداشت بخط مؤلف ) : جد؛ بوش کردن . (المصادر زوزنی چ بینش ص 97). الانکماش ؛ شتافتن و بوش کردن .(تاج المصادر بیهقی نسخه خطی ص 229). الاغبار؛ بوش کردن در طلب چیزی ، یعنی بجد طلب کردن . (مجمل اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.