بلوی . [ ب َ وا ] (ع اِ) آزمایش . (منتهی الارب ) (دهار)(مهذب الاسماء). امتحان و اختبار. (اقرب الموارد). || سختی . (منتهی الارب ). مصیبت . (اقرب الموارد). بَلْوة. ج ، بَلایا. (اقرب الموارد) :
درِ هدی نگشاید مگر کلید سخن
همو گشاید درهای آفت و بلوی .
سرور و راحت و نعمت نصیب جان تو باد
همیشه باد عدویت در آتش بلوی .
|| دریافت چیزی و کشف آن . (منتهی الارب ). || در تداول فارسی آشوب و غوغا و هنگامه و سرکشی . (ناظم الاطباء). شورش . بلوای عام . (فرهنگ فارسی معین ).
- عام البلوی ؛ رژی بلوای تنباکو. رژی . و رجوع به رژی شود.