بلوغ . [ب ُ ] (ع مص ) رسیدن به مکانی یا نزدیک به رسیدن . (منتهی الارب ). وصول یا مشرف شدن بر وصول . (اقرب الموارد). و از آن جمله است : آیه ٔ فاذا بلغن أجلهن . (قرآن 234/2)؛ یعنی نزدیک شدند بدان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رسیدن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). نزدیک شدن به چیزی و رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار) : عند اًشفائه علی نهایة الامد المعلوم و بلوغة غایة المحتوم . (تاریخ بیهقی ص 300). || بپایان رسیدن . به بن انجامیدن .
- بلوغ طاقت ؛ برسیدن توان . (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| بالغ شدن کودک . (منتهی الارب ). رسیده شدن غلام . (از اقرب الموارد). رسیدن به سن رشد. مرد شدن . زن شدن . (فرهنگ فارسی معین ). به حد مردی رسیدن کودک . (آنندراج ). || پخته شدن و رسیده شدن میوه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || در مشقت انداخته شدن شخص ، و فعل آن در این حالت مجهول بکار رود. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || بلند برآمدن روز. (المصادر زوزنی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.