بلق . [ ب َ ] (ع مص ) تمام گشادن در را یا سخت گشادن . (منتهی الارب ). در بگشادن . واگشادن در. (تاج المصادربیهقی ). در بگشادن . (المصادر زوزنی ). بُلوق . (اقرب الموارد). و رجوع به بلوق شود. || بند کردن ،از اضداد است . (منتهی الارب ). در بستن . (تاج المصادربیهقی ). || ربودن دوشیزگی . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || بردن سیل سنگها را. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارداز قاموس ). || شتافتن . (از ناظم الاطباء). بُلوق . (اقرب الموارد). و رجوع به بلوق شود. || پیسه گردیدن . بَلَق . || سپیددست وپا شدن اسب تا ران . (منتهی الارب ). رجوع به بَلَق شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.