بلجة. [ ب ُ ج َ] (ع اِ) سپیده ٔ صبح . (منتهی الارب ). انتهای شب هنگام آشکار شدن فجر، گویند: رأیت بلجة الصبح ؛ یعنی روشنی صبح را دیدم . (از اقرب الموارد). || گشادگی میان دو ابرو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || روشن و از آن جمله است که گویند «لیلةالقدر بلجة». (از منتهی الارب ). بَلجة. و رجوع به بَلجة شود. || آنچه پشت عارض است تا گوش ، که مویی بر آن نروید. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.