بغلگیری . [ ب َ غ َ ] (اِ مرکب ) نام داو از کشتی . (غیاث ). || (حامص مرکب ) معانقه و یکدیگر را در بغل گرفتن . (آنندراج ) :
ببین گرمی باده ٔ ناب را
بغلیگری آتش و آب را.
باز عهد آمد بغلگیری مینا می کنم
از کجا یاری چو او خون گرم پیدا میکنم .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بغلگیری . [ ب َ غ َ ] (اِ مرکب ) نام داو از کشتی . (غیاث ). || (حامص مرکب ) معانقه و یکدیگر را در بغل گرفتن . (آنندراج ) :
ببین گرمی باده ٔ ناب را
بغلیگری آتش و آب را.