بضیضة. [ ب َ ض َ ] (ع اِ) زن تنک پوست آکنده گوشت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). باضه . بضة. بضباضه . رجوع به کلمه های مذکور شود. || باران اندک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آب اندک ، و منه : ما فی السقاء بضیضة. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).بُض̍اضَة. (از اقرب الموارد). رجوع به بضاضة شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.