بسره . [ ب ُ رَ / ب ُ س ُ رَ ] (ع اِ) بسرة، یک غوره ٔ خرما. واحدبسر. ج ، بُسَرات . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (ازآنندراج ). || آفتاب بوقت برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : مرکب همایون در آغاز بسره ٔ عین و عین بسره مانند سیل مواج و...(دره ٔ نادره چ شهیدی ص 229). || نام مهره ای است و بدین معنی بدون الف و لام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سر نره ٔ سگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنچه از گیاه از روی خاک برآید و قد نکشد چه در این حالت هنوز تر است . (از متن اللغة: بسر): و اول ما بداء من النبات بارض ثم جسیم ثم بسرة ثم صمعا ثم حشیش . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.