بسام . [ ب َس ْ سا ] (ع ص ) بسیار تبسم کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خندان وشکفته . (غیاث ). خندنده . خنده رو. خوشرو :
چو چرخ بود هیکل شبدیز تو جوال
چو صبح بود چهره ٔ شمشیر تو بسام .
مراد و مطلب دنیا و آخرت نبرد
مگر کسی که جوانمرد باشد و بسام .