برون آوریدن . [ ب ِ / ب ُ آ وَ دَ ] (مص مرکب )بیرون آوریدن . بیرون آوردن . خارج کردن :
بزد کوس و لشکر برون آورید
ز هامون به دریای خون آورید.
دو پاکیزه از خانه ٔ جمّشید
برون آوریدند لرزان چو بید.
جدا کرد گاو و خر و گوسفند
برون آورید آنچه بد سودمند.
|| رهایی دادن . خلاص کردن :
تو و مادرت هر دو از چنگ دیو
برون آوریدم به رای و به ریو.
و رجوع به برون آوردن شود.