برشاء. [ ب َ ] (ع ص ) تأنیث ابرش . || (اِخ ) لقب مادر ذهل و قیس و سیستان پسران ثعلبه زیرا که برش یعنی خجکها بروی داشت یا از آن روی که میان وی و میان نتایج وی خلاف افتاد. || سنة برشاء؛ سال بسیارگیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ارض برشاء؛ زمین با گیاهان رنگارنگ . (منتهی الارب ). || (اِ) مردم . (آنندراج ).کس . (منتهی الارب ): ماادری ای البرشاء هو؛ ندانم او از کدام مردم است . ندانم او کیست . جماعت مردم . (آنندراج ). گروه آدمیان . و رجوع به برساء و براساء شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.