برد. [ ب َ ] (ع مص ) سرد و خنک کردن یا ببرف آمیختن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرد گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || سرد گشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). سرد شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || خواب کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || همیشه بودن . || قیام نمودن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || آسان شدن کار. || سوهان کردن آهن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسوهان سائیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بسهان سائیدن . (المصادر زوزنی ). || برود (یعنی دارو) در چشم کردن . (ازتاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ). || آب ریختن بر نان . || برجستن شمشیر و کار نکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بمردن . (منتهی الارب ). || واجب و لازم گشتن آن : بردحقی ؛ واجب و لازم گشتن آن . (منتهی الارب ). || لاغر گردیدن : برد مخه ؛ لاغر گردید. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.