برتنیدن . [ ب َ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تنیدن :
گر تنم از جامه برهنه شود
علم و خرد گرد تنم برتنم .
جانت برهنه است و تو این تار و پود
بر تن تاریک همی برتنی .
گرد خود چون کرم پیله برمتن
بهر خود چه میکنی اندازه کن .
رجوع به تنیدن شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برتنیدن . [ ب َ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تنیدن :
گر تنم از جامه برهنه شود
علم و خرد گرد تنم برتنم .